فرازهایی از فرمایشات مقام معظم رهبری به مناسبت هفته بسیج
روتیتر:
بسماللهالرّحمنالرّحیم
والحمدلله ربّ العالمین و الصّلاه و السّلام على سیّدنا و نبیّنا ابىالقاسم المصطفى محمّد و على اله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیّهالله فى الارضین. السّلام علیک یا اباعبدالله و على الارواح الّتى حلّت بفنائک علیک منّى سلامالله ابداً ما بقیت و بقى اللّیل و النّهار و لا جعله الله آخر العهد من زیارتک، السّلام على الحسین و على علىّ بنالحسین و على اولاد الحسین و على اصحاب الحسین، الّذین بذلوا مهجهم دون الحسین علیه السّلام.
این جلسه، جلسهى بسیار مهمّى است؛ بسیج مظهر عظمت ملّت و نیروى کارآمد درونىِ کشور ما است. این جلسه هم جلسهى فرماندهان است؛ دهها هزار فرمانده بسیجى در اینجا جمع شدید؛ حجم پر افتخار بسیجِ مردمى را از یک چنین اجتماعى میشود حدس زد؛ براى دوستان نظام و انقلاب و کشور مایهى خرسندى هستید، مایهى امید و اعتمادید، و براى بدخواهان و دشمنان و کینهورزان مایهى بیم و هراس.
تقارن هفتهى بسیج هم با این ایّام که ایّام حماسهى بزرگ تاریخ اسلام است، یک اتّفاق مطلوب و مغتنم است. منظورمان [از] حماسهى بزرگى که عرض کردیم، حماسهى زینب کبرى (سلام الله علیها) است که مکمّل حماسهى عاشورا است؛ بلکه به یک معنا حماسهاى که بىبى زینب کبرى(سلام الله علیها) بهوجود آورد، احیاکننده و نگهدارندهى حماسهى عاشورا شد. عظمت کار زینب کبرى (علیهاالسّلام) را نمیشود در مقایسهى با بقیّهى حوادث بزرگ تاریخ سنجید؛ باید آن را در مقایسهى با خود حادثهى عاشورا سنجید؛ و انصافاً این دو عِدل یکدیگرند. این انسان باعظمت، این بانوى بزرگ اسلام بلکه بشریّت، توانست در مقابل کوه سنگین مصائب، قامت خود را استوار و برافراشته نگهدارد؛ حتّى لرزشى هم در صداى این بانوى بزرگ از اینهمه حادثه پدید نیامد؛ هم در مواجههى با دشمنان، هم در مواجههى با مصیبت و حوادث تلخ، مثل یک قلّهى سرافراز استوارى ایستاد؛ درس شد، الگو شد، پیشوا شد، پیشرو شد. در بازار کوفه، در حال اسارت، آن خطبهى شگفتآور را ایراد کرد: «یا اَهلَالکوفَهِ یا اَهلَ الخَتلِ و الغَدرِ اَ تَبکونَ، اَلا فَلا رَقأَتِ العَبرَهُ وَ لاهَدَأَتِ الزَّفرَهُ اِنَّما مَثَلُکُم کَمَثَلِ التِى نَقَضَت غَزلَها مِن بَعدِ قُوَّهٍ اَنکاثاً» تا آخر؛(۱) لفظ مثل پولادْ محکم، معنا مثل آبِ روان تا اعماق جانها مىنشیند. در آنچنان وضعیّتى زینب کبرى مثل خود امیرالمؤمنین حرف زد؛ تکان داد دلها را، جانها را و تاریخ را؛ این سخن ماند در تاریخ؛ این در مقابل مردم در محمل اسارت. بعد هم، هم در مقابل ابنزیاد در کوفه، هم چند هفته بعد در مقابل یزید در شام، با آنچنان قدرتى سخن گفت که، هم دشمن را تحقیر کرد، هم سختىهایى را که دشمن تحمیل کرده بود، تحقیر کرد. شما میخواهید خاندان پیغمبر را به خیال باطل خودتان مغلوب کنید، منکوب کنید، ذلیل کنید؟ لِلهِ العِزَّهُ وَ لِرَسولِهِ وَ لِلمُؤِمنین.(۲) مجسّمهى عزّت است زینب کبرى، همچنانکه حسین بن على (علیهالسّلام) در کربلا، در روز عاشورا مجسّمهى عزّت بود. نگاه او به حوادث با نگاه دیگران فرق دارد؛ [ با] آنهمه مصیبت، وقتى دشمن میخواهد او را شماتت کند، میگوید: ما رَاَیتُ اِلّا جَمیلاً؛(۳) آنچه دیدم زیبا بود؛ شهادت بود، داغ بود، امّا در راه خدا بود، براى حفظ اسلام بود، ایجاد یک جریانى بود در طول تاریخ تا امّت اسلام بفهمند که چهکار باید بکنند، چگونه باید حرکت کنند، چگونه باید بایستند. این کارِ بزرگِ حماسهى زینبى است؛ این عزّتِ ولىّ خدا است. زینب کبرى از اولیاءالله است؛ عزّت او عزّت اسلام است؛ اسلام را عزیز کرد، قرآن را عزیز کرد. ما البتّه آن بلندپروازى را نداریم، آن همّت را نداریم که بخواهیم بگوییم رفتار این بانوى بزرگ الگوى ما است؛ ما کوچکتر از این حرفها هستیم؛ امّا باید بههرحال حرکت ما در جهت حرکت زینبى باشد؛ باید همّت ما، عزّت اسلام و عزّت جامعهى اسلامى و عزّت انسان باشد؛ همانکه خداى متعال با احکام دینى و شرایعِ بر پیغمبران، مقرّر فرموده است.
آنچه در بخش اوّل عرایضم میخواهم کوتاه عرض بکنم براى شما عزیزان بسیجى و جوانان عزیز، این است که یکى از عوامل مولّد این روحیّه و این صبر در زینب کبرى (سلام الله علیها) و در دیگر اولیاءاللّهى که اینجور حرکت کردند، صدق است؛ صادقانه با پیمان خداى متعال برخورد کردن، دل را صادقانه به راه خدا سپردن؛ این خیلى مهم است. در قرآن کریم این صدق را، هم براى انبیاء عظام الهى لازم میشمرد: وَ اِذ اَخَذنا مِنَ النَّبِیّینَ میثاقَهُم وَ مِنکَ وَ مِن نوحٍ وَ اِبرهیمَ وَ موسى وَ عیسى ابنِ مَریَمَ وَ اَخَذنا مِنهُم میثقاً غَلیظاً، لِیَسَلَ الصَّدِقینَ عَن صِدقِهِم؛(۴) اى پیامبر ما از تو پیمان گرفتیم و از نوح و ابراهیم و موسى و عیسى پیمان گرفتیم – از همهى پیغمبران پیمان گرفتیم – و این پیمان، پیمان بسیار محکم و غلیظى است – در لِیسَل، “لام” به تعبیر ما طلبهها “لام” عاقبت است – و نتیجهى این پیمان این است که این پیغمبران بزرگ مورد سؤال قرار میگیرند از صدقى که در قبال این پیمان نشان دادند و بهخرج دادند؛ یعنى پیغمبر ما و پیغمبران بزرگ الهى باید در پیشگاه پروردگار عَرضه کنند میزانِ صداقتى را که در مقام اِعمال این میثاق الهى به کار بردند؛ این مال پیغمبران؛ در مورد مردم معمولى و مؤمنین [هم میفرماید]: مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوا ما عهَدُوا اللهَ عَلَیهِ فَمِنهُم مَّن قَضى نَحبَهُ وَ مِنهُم مَن یَنتَظِر وَ ما بَدَّلُوا تَبدیلاً، لِیَجزِىَ اللهُ الصَّدِقینَ بِصِدقِهِم و یُعَذِّبَ المُنافِقینَ اِن شاء.(۵) در مورد پیغمبران بزرگ، نقطهى مقابل صادق را کافر قرار داد: و اَعَدَّ لِلکفِرینَ عذاباً اَلیما.(۶) در مورد این مؤمنین، نقطهى مقابل صادقین را منافقین قرار داد، که در اینها نکتههایى هست. از من و شما هم سؤال میکنند دربارهى وعده و عهدى که با خدا کردیم؛ ما با خدا معاهده داریم. حالا در این آیهى شریفه – مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوا ما عهَدوا الله عَلَیهِ – این عهدى که میگوید مؤمنین با خدا بستهاند و بعضى از مؤمنین به این عهد بهنیکى وفا کردند و پاى این عهدشان ثابتقدم ماندند، همان است که چند آیه قبل در همین سورهى مبارکه میفرماید که «و لَقَد کانوا عهَدُوا اللهَ مِن قَبلُ لا یُوَلّونَ الاَدبار»؛(۷)همهى ما به این نکات باید توجّه کنیم. با خداى متعال عهد کرده بودند که از مقابل دشمن فرار نکنند، به دشمن پشت نکنند. رها کردن مواضع و عقبنشینىِ منهزمانه در مواجههى با دشمن، از جملهى چیزهایى است که قرآن تأکید میکند که نباید انجام بگیرد؛ در جنگ نظامى و در جنگ سیاسى و در جنگ اقتصادى، در هر جایى که صحنهى زورآزمایى است، در مقابل دشمن باید ایستاد؛ باید عزم شما بر عزم دشمن پیروز بشود، باید ارادهى شما بر ارادهى دشمن غالب بشود؛ و میشود و این ممکن است. در عرصهى هرگونه جهاد و کارزارى، پشت کردن به دشمن و هزیمت کردن، از نظر اسلام و قرآن ممنوع است.
ما تعبیر “نرمش قهرمانانه” را به کار بردیم؛ یک عدّهاى آن را به معنى دست برداشتن از آرمانها و هدفهاى نظام اسلامى معنا کردند؛ بعضى از دشمنان هم همین را مستمسکى قرار دادند براى اینکه نظام اسلامى را به عقبنشینى از اصول خودش متّهم کنند؛ اینها خلاف بود، اینها بدفهمى است. نرمش قهرمانانه به معناى مانور هنرمندانه براى دست یافتن به مقصود است؛ به معناى این است که سالک راه خدا – در هر نوع سلوکى – به سمت آرمانهاى گوناگون و متنوّع اسلامى که حرکت میکند، به هر شکلى و به هر نحوى هست، باید از شیوههاى متنوّع استفاده کند براى رسیدن به مقصود. وِ مَن یُوَلِّهِم یَومَئِذٍ دُبُرَهُ اِلّا مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ اَو مُتَحَیِّزاً اِلى فِئَهٍ فَقَد بآءَ بِغَضَبٍ مِنَ الله؛(۸) هرگونه حرکتى – چه حرکت به جلو، چه حرکت به عقب – مثل میدان رزم نظامى، باید به دنبال رسیدن به اهدافِ ازپیشتعیینشده باشد. اهدافى وجود دارد؛ نظام اسلامى در هر مرحلهاى یکى از این اهداف را دنبال میکند، براى پیشرفت، براى رسیدن به نقطهى تعالى و اوج، براى ایجاد تمدّن عظیم اسلامى؛ باید سعى کند به این هدف در این مرحله برسد. البتّه مرحلهگذارى است، قطعه قطعه است. راهنمایان وهادیان و متفکّران و مسئولان مربوط، این قطعات را معیّن میکنند، هدفگذارى میکنند، حرکت جمعى آغاز میشود. همه باید تلاش کنند که هر حرکتى در هر مرحلهاى به اهداف خودش برسد. این آن نظامِ صحیحِ حرکتِ منطقى [است]. این را همهى فعّالان عرصهى سیاست و مدیریّت کلان کشور باید همواره به یاد داشته باشند؛ آحاد مردم، شما عزیزانِ بسیجى – فعّالان عرصهى بسیج – هم باید این را همواره به یاد داشته باشید.
من یک جمله دربارهى بسیج عرض بکنم؛ بسیج – همانطور که گفتیم – مایهى عزّت کشور و نظام است. چرا؟ چون معناى بسیج حضور متن مردم در عرصههاى فعّالیّتهاى اساسى براى ملّت و کشور است. هر دولتى و هر کشورى وقتى مردم را داشته باشد، هر جایى که متن مردم حضور پیدا کنند و مردم حرکت بکنند به یک سمتى، پیروزى قطعى است؛ [این] یک چیز مسلّم است. آنجایى کشورها ضربه میخورند، شکست میخورند که مردمشان در صحنه نباشند یا وحدت عمل نداشته باشند. آنجایى که مردم در صحنهاند و پیوند و اتّحاد میان آحاد مردم هست، پیروزى و پیشروى قطعى است. بسیج یک چنین نمونهاى است؛ مظهرى است از همین حضور مردمى در صحنه و پیوند مردم با یکدیگر؛ به این چشم به بسیج باید نگاه کرد.
بسیج در باب صدق – که در اوّل عرایضم عرض کردم – امتحان صداقت را داده است؛ در جنگ تحمیلى، در دفاع مقدّس که روزگار سخت کشور بود، بسیج امتحان داد؛ بعد از دوران دفاع مقدّس و قضایاى بعد هم تا امروز بسیج همهجا امتحان صداقت خودش را داده است. سازمان بسیج و مجموعهى بسیج نشان داده است که صداقت دارد. البتّه بسیج به نظر ما محدود در همین تعدادى که در سازمان بسیجند نمیشود؛ خیلىها هستند [که] دلهایشان با شما است، شما را تحسین میکنند، به شما احترام میگذارند، قدر شما را میدانند، در داخل سازمان بسیج هم نیستند؛ آنها هم بسیجىاند. آن کسانى که ارزشهاى شما را قبول دارند، به آن ارزشها احترام میگذارند، به زحمات شما، به خدمات شما، به مجاهدت شما احترام میگذارند، آنها هم از نظر ما بسیجىاند. حضور در صحنه یکى از مهمترین کارها است؛ توانایىهاى بسیج، توانایىهاى کارگشا و گرهگشا است. امروز خوشبختانه در درون مجموعهى بسیج، شخصیّتهاى برجستهى علمى، شخصیّتهاى هنرى، شخصیّتهاى اجتماعى، شخصیّتهاى سیاسى، فعّالان اجتماعى، متنفّذین در میان مردم کم نیستند؛ بسیج، تا امروز یک مجموعهى انسانى رو به رشد و رو به تعالى بوده است؛ بعد از این هم باید همین باشد.
آنچه بنده توصیه میکنم این است که توانایىهاى مجموعهى بسیج را باید بالا برد؛ الزاماتى وجود دارد: الزامات اخلاقى، الزامات رفتارى، الزامات عملى. الزامات اخلاقى، یعنى ما در درون خودمان اخلاقیّات نیکوى اسلامى را پرورش بدهیم؛ از جملهى این اخلاقیّات صبر است، از جملهى این اخلاقیّات گذشت است، از جملهى این اخلاقیّات حلم و ظرفیّت داشتن و جنبه داشتن است، از جملهى این اخلاقیّات تواضع است؛ این خصوصیّات را در درون خودمان تقویت کنیم. الزامات رفتارى هم این است که همین خلقیّات نیکو را در عمل با مردم، در عمل با محیط، در تعامل با جامعه و انسانها به کار ببریم. امام صادق (علیه الصّلاه و السّلام) به اصحابش میفرمود: جورى عمل کنید در بین مردم که هر کس شما را میبیند، بگوید اینها یاران امام صادقند،(۱۳) رحمت خدا بر امام صادق، مایهى تحسین براى ما بشوید. رفتار یکایک عزیزان بسیجى، شما جوانها، شما عناصر پاک، شما دلهاى پاکیزه و روشن، رفتار یکایک شما با آحاد مردم – که خیلىهایشان همانطور که گفتم به معناى واقعى کلمه بسیجىاند – باید جورى باشد که بگویند اینها پرورشیافتگان نظام اسلامىاند؛ مایهى جلب محبّت، مایهى جلب احترام براى نظام اسلامى و براى جمهورى اسلامى. این الزامات عملى، الزامات جهادى، الزامات اجتماعى، کارهایى است که بایستى انجام بگیرد؛ یعنى تقویت خصال نیک در خود، برخورد مهربان و خدوم و تحسین برانگیز با محیط، عمل جدّى در همهى جبههها – هم در جبههى علم، هم در جبههى فعّالیّتها و خدمات مردمى، هم در جبههى کار، هم در جبههى سیاست، هم در جبههى تولید – در هر جا که حضور دارید، کار جدّى و بدون احساس خستگى و با پرهیز از تنبلى؛ کار کنیم. این مجموعهى عظیم – که دهها هزار فرماندهى آنها امروز در اینجا جمع هستند – میتواند کشور را به معناى واقعى کلمه، در همهى جهات مثبت حرکت بدهد، مایهى استقرار و ثبات باشد، مایهى ابّهت نظام باشد که بحمدالله هست، امروز بسیج مایهى ابّهت نظام است، مایهى افتخار نظام است.
یک جمله به شما جوانهاى عزیز عرض میکنم. جوانها! بدانید، بدون هیچگونه تردیدى آیندهى روشن و امیدبخش این کشور و این نظام متعلّق به شما است؛ شما خواهید توانست کشورتان و ملّتتان را به اوج افتخار برسانید؛ شما به توفیق الهى خواهید توانست الگو و نمونهى کاملِ تمدّنِ نوینِ اسلامى را در این آب و خاک تشکیل بدهید؛ براى اینکه بتوانید این وظائف بزرگ را انجام بدهید، بایستى دین را، تقوا را، عفّت را، پاکیزگىِ روحى را در میان خودتان هرچه بیشتر ترویج کنید و تقویت کنید. جوانِ امروز احتیاج دارد به دین، به تقوا، به علم، به نشاطِ کار، به امانت، به عفّت، به [انجام] خدمات اجتماعى و به ورزش؛ اینها خصوصیّاتى است که جوانِ امروز به آن احتیاج دارد و شما عزیزان بسیجىِ من انشاءالله توفیق انجام این کار را داشته باشید.
پروردگارا! به محمّد و آل محمّد برکاتت را بر این جمع و بر همهى بسیجیان کشور نازل کن. پروردگارا! ملّت ایران را روزبهروز بر قلّههاى سرافرازى مسلّط بفرما. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد روح مطهّر امام را از ما و از این جمع راضى کن؛ ارواح مطهّر شهدا را از ما راضى و خشنود فرما. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد قلب مقدّس ولىّعصر را از ما راضى و خشنود بفرما؛ در فرج آن بزرگوار تعجیل بفرما؛ ما را از یارانش، از مجاهدان همراهش و از شهیدانِ در مقابل او قرار بده.
والسّلام علیکم و رحمهالله و برکاته